شراره هاي زهر كين
صادق آلِ فاطمه، منم که خون جگر شدم
میانِ کوچههای غم، غریب و در به در شدم
خدا ببین عدو مرا به هر دمی صدا کند
دلِ غمینِ و خستهام به غصه مبتلا کند
کشد به آتش جفا گهی حریم خانهام
تو خود بدانی ای خدا غریبِ این زمانهام
به بزم عیش و نوش خود مرا شبانه بردهاند
نماز من شکستهاند، با تازیانه بردهاند
حالا که زهرِ مجلسِ حرامیان چشیدهام
ببین که خون روان شده ز گوشههای دیدهام
ببین به راه خانهام نشستهام چو مادرم
به مرگ خود رضا شدم، شکستهام چو مادرم
شرارههای زهرِ کین عطش به پیکرم نشاند
به یاد جد اطهرم مرا به کربلا کشاند
خدا ببین که چون حسین به سینه بر زمین شدم
ولی خوشم در این جهان که شیعهسازِ دین شدم